انجام پایان نامه مدیریت رفاه اجتماعی
انجام پایان نامه مدیریت رفاه اجتماعی حاضر در سال 92 در دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي صورت گرفته است. علاقه مندان به انجام پایان نامه مدیریت رفاه اجتماعی می توانند با ذکر منبع از این فایل در انجام پایان نامه مدیریت خود استفاده نمایند.
مقدمه
این فصل شامل بحث و بررسی یافته های پژوهش، نتیجه گیری و پیشنهادات جهت مطالعات بعدی و محدودیت های پژوهش می باشد.
بحث و بررسی یافته های انجام پایان نامه مدیریت رفاه اجتماعی حاضر
نتايج انجام پایان نامه مدیریت رفاه اجتماعی حاضر در خصوص بررسی نرمال بودن متغیر سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت و ابعاد آن در دانشجویان دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی نشان داد که متغیر سبک زندگی و ابعاد آن به غیر از بعد مدیریت استرس ، با توجه به سطح معنی داری و مقادیر احتمالی به دست آمده دارای توزیع نرمال می باشند و بنابراين براي تجزيه تحليل از آزمونهاي پارامتريك استفاده مي كنيم.
نتايج در خصوص بررسی نرمال بودن متغیر کیفیت زندگی و ابعاد آن در دانشجویان دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی نشان داد که متغیر کیفیت زندگی و ابعاد آن ، با توجه به سطح معنی داری و مقادیر احتمالی به دست آمده ، از توزیع نرمال پیروی نمیکنند و بنابراين از آزمونهاي ناپارامتريك استفاده ميكنيم.
در پاسخ به هدف اول مبني بر بررسي همبستگي بين سبك زندگي ارتقادهنده سلامت و كيفيت زندگي دانشجويان نشان داده شد كه بين متغير سبك زندگي با كيفيت زندگي ارتباط معني دار آماري وجود دارد و بين اين دو متغير رابطه مثبت بالايي وجود دارد به طوري كه هر چه نمره سبك زندگي ارتقا دهنده سلامت بالاتر رود نمره كيفيت زندگي دانشجويان بالاتر ميرود.
طبق تحقيقي كه طل و همكارانش (1390) انجام دادند نشان داده شد كه بين سبك زندگي و كيفيت زندگي دانشجويان رابطه معناداري وجود دارد (طل و همكاران ، 1390: 89).
در پژوهشي كه توسط حسام زاده (1383) صورت گرفت نشان داد كه كيفيت زندگي سالمندان به شيوه زندگي آنها بستگي دارد(حسام زاده، 1383: 54).
آشتياني و جعفري كندوان 1389 در مطالعه اي نشان دادند كه سبك زندگي و كيفيت زندگي در دو گروه نظامي و غير نظامي تفاوت معناداري وجود ندارد و در هر گروه بين سبك زندگي و كيفيت زندگي رابطه معناداري وجود دارد(آشتياني و جعفري كندوان،1389: 60).
اين دو متغير با هم همبستگي نسبتا بالا و مثبتي دارند و اين نشان دهنده اين است كه دانشجوياني كه داراي سبك زندگي ارتقا دهنده سلامت بالايي باشند ، از كيفيت زندگي بالايي برخوردار خواهند بود.
در پاسخ به هدف 2 تا 7 مبني بر بررسي همبستگي بين ابعاد سبك زندگي ارتقادهنده سلامت دانشجويان دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي و كيفيت زندگي آنها نشان داده شد كه بين اين دو متغير ارتباط معني داري وجود دارد به طوري كه هرچه نمرات ابعاد سبك زندگي ارتقادهنده سلامت بالاتر مي رود نمره كيفيت زندگي دانشجويان هم بالاتر ميرود.
طل و همكاران (1390) در پژوهشي نشان دادند كه بين رشد روحي و مديريت استرس با كيفيت زندگي رابطه معني داري وجود دارد(طل و همكاران ، 1390: 89).
همچنين گروسي و نقوي (1386) نشان دادند كه بين كيفيت زندگي و سرمايه اجتماعي ارتباط معني داري وجود دارد. از آنجايي كه سرمايه اجتماعي را مي توان به گونه اي هم رديف با بعد روابط بين فردي دانست، بنابراين اين نتيجه را ميتوان تاييد كننده تحقيق حاضر دانست(گروسي و نقوي ، 1386: 55).
كورتوس(kurtus, 2002) در مطالعه اي نشان دادند كه فاكتورهاي سبك زندگي مانند ورزش و تغذيه بر روي كيفيت زندگي افراد بالغ تاثير مي گذارد و با همديگر رابطه معني داري دارند.
شعباني همدان و محمد عليه (1389) در مطالعه اي نشان دادند كه بين تبعيت از رژيم دارويي و كيفيت زندگي بيماران پيوند كليه ارتباط معني داري وجود دارد. تبعيت ازرژيم دارويي به عنوان يك عامل ارتقادهنده سلامتي در نظر گرفته شده است( شعباني و محمد عليه،1389: 56).
در مطالعه اي كه در چين توسط كيو و چن (2012) انجام گرفت نشان دادند كه بين فاكتورهاي سبك زندگي مثل مصرف سيگار و الكل و وضعيت تغذيه و فعاليت جسمي بر روي كيفيت زندگي كارمندان چيني تاثير دارد.
فيضي و همكاران (1390) هم در مطالعه اي نشان دادند كه فعاليت فيزيكي و مديريت استرس بر روي كيفيت زندگي افراد 19 سال به بالا در اصفهان تاثير مي گذارد( فيضي و همكاران،1390: 87).
در پاسخ به هدف 8 مبني بر مقايسه ميانگين نمرات كيفيت زندگي در دانشجويان دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي به تفكيك سن ، نتيجه شد كه ميانگين نمرات كيفيت زندگي در گروه سني 20-17 سال 84/110 و انحراف معيار 23/15 مي باشد. ميانگين نمرات كيفيت زندگي در گروه سني 25-21 سال 06/112 با انحراف معيار 62/16 و در گروه سني 30-26 سال با ميانگين 21/115 و انحراف معيار 37/11 و در گروه سني 40-31 با ميانگين 11/119 و انحراف معيار 63/14 و در گروه سني 40 سال به بالا با ميانگين 00/139 مي باشد. از اين منظر و با توجه به آزمون به كار رفته، اختلاف معني داري بين سن و كيفيت زندگي دانشجويان وجود ندارد.
طهماسبي(1385) در تحقيقي نشان داد كه ميان گروههاي سني مختلف در زنان سرپرست خانوار از نظر كيفيت زندگي تفاوت معني داري وجود دارد و با افزايش سن كيفيت زندگي كاهش مي يابد(طهماسبي،1385: 89).
گشتاسبي و همكاران(1382) نشان دادند كه بين كيفيت زندگي و سن رابطه معناداري وجود دارد.
حسام زاده (1383) نشان داد كه بين سن و كيفيت زندگي سالمندان رابطه معني داري وجود دارد .
هادي و همكاران (1389) نشان دادند كه بين سن و كيفيت زندگي رابطه معني داري وجود دارد و افراد مسن كيفيت زندگي پايين تري داردند(هادي و همكاران،1389: 44).
در اكثر مطالعات پيشين رابطه معناداري بين اين دو متغير بوده و در اكثر موارد با افزايش سن، كيفيت زندگي كاهش مي يافت ولي در مطالعه حاضر چنين نتيجه اي حاصل نشد و اين احتمالا به خاطر دلايلي از جمله نمونه آماري كه از لحاظ رنج سني و موقعيت اقتصادي و اجتماعي شباهت زيادي به هم داشتند و همين موجب شده كه تفاوت معني داري بين آنها نباشد و افزايش سن در كيفيت زندگي دانشجويان تاثيري نداشته باشد.
در پاسخ به هدف 9 مبني بر مقايسه ميانگين نمرات كيفيت زندگي در دانشجويان به تفكيك جنسيت را نشان داد كه ميانگين نمرات كيفيت زندگي در دانشجويان دختر 52/111 با انحراف معيار 40/15 و در دانشجويان پسر 22/114 با انحراف معيار 28/15 مي باشد. با توجه به آزمون به كار گرفته اختلاف معني داري بين جنسيت و كيفيت زندگي دانشجويان وجود ندارد.
محققي كمال (1386) نشان داد كه بين جنسيت و كيفيت زندگي در سالمندان رابطه معني داري وجود دارد به طوري كه كيفيت زندگي سالمندان مرد بالاتر از سالمندان زن است(محققي كمال،1386: 12).
حسام زاده (1383) نشان داد كه بين جنسيت و كيفيت زندگي رابطه معني داري وجود دارد.
با توجه به نتيجه تحقيق حاضر ميتوان گفت، اگرچه دانشجويان داراي جنسيت هاي مختلفي بودند ولي از آنجا كه نمونه كوچكي از يك دانشگاه و با موقعيت هاي اقتصادي و اجتماعي مشابهي بودند اين باعث شده تا بين اين دو متغير در بين دانشجويان، تفاوت معناداري نباشد.
در پاسخ به هدف 10 مبني بر مقايسه ميانگين نمرات كيفيت زندگي در دانشجويان به تفكيك مقطع تحصيلي نشان داد كه ميانگين نمرات كيفيت زندگي در بين دانشجويان كارشناسي 81/111 با انحراف معيار 63/15 و در بين دانشجويان كارشناسي ارشد با ميانگين 90/111 با انحراف معيار 53/14 و در مقطع دكتري با ميانگين 67/121 و انحراف معيار 39/14 مي باشد. از اين منظر و با توجه به آزمون به كار رفته، اختلاف معني داري بين مقطع تحصيلي و كيفيت زندگي دانشجويان وجود دارد. كيفيت زندگي دانشجويان مقطع دكتري بيش از مقاطع پايين تر بود. و با توجه به مقايسه مقاطع مختلف با همديگر نتيجه نتيجه اين شد كه بين مقطع كارشناسي و ارشد تفاوت معناداري وجود ندارد اما بين مقاطع كارشناسي و دكتري و همچنين بين كارشناسي ارشد و دكتري اين تفاوت معنادار شد.
هادي و همكاران(1389) نشان دادند كه بين تحصيلات و كيفيت زندگي رابطه وجود دارد و مردان بدون تحصيلات دانشگاهي از كيفيت زندگي پايين تري برخوردارند.
محققي كمال (1386) نشان داد كه امتياز كيفيت زندگي با افزايش سواد افزايش مي يابد.
طهماسبي (1385) نشان داد كه زناني كه از تحصيلات بالاتري برخوردار بودند به دليل آگاهي به مشكلاتشان و افزايش احتمال اشتغال و استقلال مالي داراي كيفيت زندگي بالايي بودند.
در پاسخ به فرضيه ثانويه 1 مبني بر مقايسه ميانگين نمرات سبك زندگي ارتقادهنده سلامت به تفكيك سن نشان داد كه با توجه به آزمون انجام گرفته ميانگين نمرات سبك زندگي در بين گروههاي سني مختلف اختلاف معني داري وجود ندارد. اين نتيجه ممكن است به دليل موقعيت اجتماعي دانشجويي و همچنين كم بودن دامنه نمونه ها باشد.
در پاسخ به فرضيه ثانويه 2 مبني بر مقايسه ميانگين نمرات سبك زندگي ارتقا دهنده سلامت به تفكيك جنسيت نشان داد كه ميانگين نمرات سبك زندگي در دختران 17/1 و با انحراف معيار 5/16 و در بين پسران با ميانگين 15/1 با انحراف معيار 9/18 مي باشد. از اين نظر و با توجه به آزمون به كار گرفته شده اختلاف معني داري بين جنسيت و سبك زندگي دانشجويان وجود ندارد. اين نتيجه به نظر ميرسد به دليل تشابه سبك زندگي دانشجويان به خاطر محيط نسبتا مشابه از لحاظ فرهنگي و اجتماعي كه دارند به جود آمده باشد.
در پاسخ به فرضيه ثانويه 3 مبني بر مقايسه ميانگين نمرات سبك زندگي به تفكيك وضعيت تاهل نشان داد كه ميانگين نمرات سبك زندگي در دانشجويان مجرد 97/114 با انحراف معيار 54/17 و در دانشجويان متاهل با ميانگين 66/125 با انحراف 15/17 مي باشد. و با توجه به آزمون به كار رفته ، بين وضعيت تاهل و سبك زندگي دانشجويان تفاوت معني داري وجود دارد. افراد متاهل نسبت به افراد مجرد از سبك زندگي ارتقادهنده سلامت بالاتري برخوردارند.
در پاسخ به فرضيه ثانويه 4 مبني بر مقايسه ميانگين نمرات سبك زندگي به تفكيك وضعيت اشتغال نشان داد كه ميانگين نمرات سبك زندگي در دانشجويان شاغل 22/1 با انحراف معيار 36/16 و در غير شاغلين 13/1 با انحراف معيار 76/17 مي باشد كه با توجه به آزمون به كار رفته، بين وضعيت اشتغال و سبك زندگي تفاوت معني داري وجود دارد.افراد شاغل نسبت به غير شاغلين داراي سبك زندگي ارتقادهنده سلامتي بالاتري مي باشند و اين احتمالا به اين دليل است كه افراد شاغل به دليل استقلال مالي و اينكه دغدغه يافتن شغل ندارند نسبت به افراد غير شاغل استرس كمتري داشته و سبك زندگي سلامت محوري دارند.
در پاسخ به فرضيه ثانويه 5 مبني بر مقايسه ميانگين نمرات سبك زندگي به تفكيك مقطع تحصيلي نشان داد كه با توجه به آزمون انجام گرفته بين سبك زندگي و مقطع تحصيلي تفاوت معني داري وجود دارد. با توجه به آزمونهاي تعقيبي صورت گرفته، ميانگين سبك زندگي دانشجويان كارشناسي 30/15 و براي مقطع كارشناسي ارشد 35/14 و براي دكتري 26/127 مي باشد. به اين ترتيب دو مقطع كارشناسي و كارشناسي ارشد در يك گروه همگن قرار مي گيرند ولي مقطع دكتري در گروه ديگري قرار مي گيرد همچنين از طريق مقايسه گروهها با هم نتيجه شد كه مقطع كارشناسي و ارشد تفاوت معناداري با هم ندارند ولي مقطع كارشناسي با دكتري و ارشد با دكتري تفاوت معناداري باهم دارند. و نتيجه اي كه حاصل مي شود اين است كه دانشجويان مقطع دكتري نسبت به دانشجويان كارشناسي و كارشناسي ارشد از سبك زندگي ارتقادهنده سلامت بالاتري برخوردارند. و اين مي تواند به اين دليل باشد كه دانشجويان دكتري نسبت به مقاطع پايين تر از موقعيت تحصيلي و كاري و اجتماعي و در نتيجه كمتر شدن استرس، بهتر عمل مي كنند.
جهت دانلود فایل کامل کلیک کنید
در صورت نیاز به مشاوره در زمینه انجام پایان نامه مدیریت رفاه اجتماعی با ما در ارتباط باشید.
بدون دیدگاه